خلاصه داستان: پس از یافتن عشق، بریجت جونز این سوال را مطرح می کند که آیا او واقعاً همه چیزهایی را دارد که تا به حال آرزوی داشتن آن را داشته است یا خیر.
خلاصه داستان: آنا بردی قصد دارد در 29 فوریه، روز کبیسه، به دوبلین ایرلند سفر کند تا از دوست پسرش جرمی خواستگاری کند، زیرا طبق سنت ایرلندی، مردی که در یک روز کبیسه پیشنهاد ازدواج دریافت می کند باید آن را بپذیرد.
خلاصه داستان: الا تحت یک طلسم قرار دارد که دائماً مطیع باشد، واقعیتی که او باید از خانواده ناتنی جدید خود پنهان کند تا از شاهزاده سرزمین، دوستش که به خاطر او در حال افتادن است محافظت کند.
خلاصه داستان: در طول یک شب نیمه تابستان در فرمانا در سال 1890، یک دختر ناآرام از اشراف انگلیسی-ایرلندی، پیشخدمت پدرش را تشویق می کند تا او را اغوا کند.
خلاصه داستان: یک پسر جوان متوجه دختر زیبایی می شود که شروع به مشغول شدن به افکار او می کند. در حالی که با فقر، روابط شخصی و مشکلات زندگی دست و پنجه نرم می کند، یک گروه موسیقی راه اندازی می کند، به این امید که توجه او را جلب کند.
خلاصه داستان: یک نفرین خانوادگی دوقلوهای یتیم راشل و ادواردز را به مجازات گناهان اجدادشان در خانهشان محدود میکند. این دوقلوها با رعایت قوانین یک لالایی دلخراش دوران کودکی، هرگز نباید اجازه دهند افراد خارجی وارد خانه شوند.