خلاصه داستان: کادیر مردی است که قربانی جادوی سیاه مادرش شده است تا او را از هر زنی جدا کند، از جمله همسرش، که به فکر نزدیک شدن به او باشد، اما همه چیز بر خلاف انتظارات مادرش وارونه شد.
خلاصه داستان: ملک، بورکو، ادا و آیلا چهار دوست دبیرستانی هستند. زندگی آنها پس از ملاقات با زنی شمن به نام هاول به کلی تغییر می کند و همه چیز دیگر هرگز مثل قبل نخواهد بود.
خلاصه داستان: صالح در جنگلی که با دوستش متین به شکار رفته بود با تفنگ مورد اصابت گلوله قرار گرفت. صالح که مجبور بود با گلوله در مغزش زندگی کند، برای بهبودی به کمک مادی و معنوی نیاز دارد. متین که گفت همه جور کار می کنه...