خلاصه داستان: عدنان و هیکران با خوشحالی ازدواج کردند، اما وقتی پسرشان در نتیجه یک تصادف مرموز می میرد، آدانان از همسرش دور می شود. هیکران شروع به بررسی گذشته خود می کند تا ببیند چگونه می تواند به مرگ پسرش مرتبط شود.
خلاصه داستان: اوزنور از کودکی پسر عمویش کودرت را دوست دارد. کودرت با نیسا ازدواج می کند. اوزنور حسود از جادوی سیاه برای به دست آوردن کودرت استفاده می کند. طلسم نیروهای شیطانی را آزاد می کند.